سلام به من و تو و همه مرفهین و غیرمرفهین بی درد و با دردی که رفتگر شهرشان از فرط گرسنگی در آستانه جان دادن بود.

سلام به من و تو و همه مردم شهر تهران از مسلمان و مسیحی و کلیمی و زرتشتی که در دینمان هست که به فکر بینوایان و گرسنگان باشیم ولی آنها را از یاد برده ایم.

سلام به من و تو و همه بادینان و بی دینانی که خدا در فطرت خدایی مان قرار داده که باید مستمندان یاری دهیم اما از آن غافلیم.

سلام به من و تو تمام مسلمانان که پیغمبرمان محمد(ص) تمام دارایی اش را خرج نیازمندان کرد و برایش هیچ نماند حتی لباسش و فرمود که: مسلمان نیست آنکه صبح از خواب بیدار شود و اهتمام به حل مشکل مسلمان دیگر نورزد؛ اما ما فراموش کرده ایم.

سلام به من و تو تمام شیعیانی که مولایمان علی(ع) سنگ برشکم می بست که یاد گرسنگی فقرا باشد و شب به شب درِ خانه فقرا می رفت و غذا توزیع می کرد. سلام به من و تویی که یگانه بانویمان فاطمه(س) لباس عروسی اش را به نیازمند بخشید تا اورا اینگونه نبیند.

سلام به من و تو و همه بچه هیاتی ها و مذهبی ها ومحبین اهل بیت(ع) که آقایمان حسن(ع) سه بار تمام یا نیمی از دارایی خود را به فقرا بخشید و سرورو مولایمان حسین(ع) به همراه پدرو مادر و برادر گرامی اش سه روز روزه گرفتند و افطاریشان را به یتیم و فقیرو مسکین بخشیدند و گرسنه ماندند تا رضای الهی را خریدار باشند.

سلام به من و تو همه تهرانی هایی که صبح تا شب به این فکریم که چه بخریم و چه بپوشیم و تعطیلات به کدام محل خوش آب و هوا برویم؛ مدل ماشینمان را عوض کنیم و متراژ خانه مان را چند متری افزایش دهیم اما از پیرمردی که مدام فکرش پاکیزگی محیط زندگیمان است غافلیم.

همان آقا عبدالله 76 ساله که ماهی 200 هزار تومان حقوق می گیرد و هر شب تا صبح محدوده میدان شهر زیبا و خیابان های اطرافش را جارو می کشد؛ اوکه شب ها کار می کندو روزها در مسجد می خوابد؛ او داشت درهمان زمین هایی که به خاطرما تمیزشان کرده از بی توجهی ما از فرط گرسنگی و خستگی جان می داد اما ما تماشا می کردیم و غافل بودیم یا نهایت اینکه ابراز تاسفی کردیم.

سلام خاص به همه بساز بفروش ها که آپارتمان های خالی شان را تل انبار کرده اند تا خدای ناکرده به قیمت پایین نفروشند و این پیرمرد زحمتکش جایی برای خواب ندارد!

سلام خاص به همه پیمانکاران شهرداری و امثال آنها که زورشان به این پیرمرد و امثالش می رسد که از حقوقشان بزنند تا حساب بانکی شان را افزایش بدهند و خرج سفر داخل و خارجشان کنند. یا به همسر و فرزندشان بدهند که از این مال حرام فربه شوند و لگد عافیت به آنها زنند.

سلام به همه مسئولین شهرداری و غیر شهرداری که دیدند و شنیدند داستان این پیرمرد بینوا و امثال این پیرمرد را؛ کاری نکردند یا اگر خواستند بکنند در لابه لای روزمرگی ها و کاغذ بازی ها وسیاست بازی ها فراموش کردند و صبح تا شب شعار یاری محرومان را دادند.

سلام به غیرت و انسانیت ما و شما و وای برما!

وای برما! که در پی مقصد های پوچ و باطل، انسانیت را از یاد برده ایم.

وای برما! وای برما که در کشاکش انتخاب بین دنیا و آخرت هیچکدام نصیبمان نشد.

وای برما! که خسران تمام زندگیمان را فرا گرفت و همچون مرد یخ فروشِ بی مشتری تمام سرمایه هایمان به باد فنا رفت.

وای برما!

خبر رسید که پیرمرد بالاخره از بیمارستان مرخص شد و بازنشسته و خانه ای هم برای او در سنندج خریداری شد، اما آیا پیرمردهای بعدی نخواهند بود؟!

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی

همت کن و بگو

ماهی ها حوضشان بی آب است