وجود پربرکت امام حسین (ع) درسوم شعبان سال 4 هجري دنياي خاکي را مفتخر به ديدن وجود آسماني خود ساخت.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما  را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.

پس از تولدش نيز جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و تبريک و تهنيت خدا را رساند و نام او را به نام پسر دوم هارون، «شبير» و به عربي حسين نهاد. چه زيبا و چه نيکو نام هايي، چه شيرين و پرمعنا، آرام بخش و روح انگيز. نام هاي شيريني که هرگاه بر لبهاي محبين شما جاري مي شود تمام غمهاي دنيا در دلشان از ميان مي رود و فقط يک غم باقي مي ماند؛ غم و اندوه غربت و تنهايي شما و چشمها جاري و دلها نوراني مي گردد.

به راستي نمي دانم چرا هر گاه متولد مي شوند پس از شادي کوتاه، اشک برچشمان پيامبر(ص)  نقش مي بست. شايد به ياد ساده زيستي شما با او و مظلوميت شما پس از او.

اين روزها صداي خنده هاي کودکانه و دلنشين حسنین(ع) کوچه هاي مدينه را پر کرده ورسول الله(ص) ازمشاهده بازي هاي کودکانه دو گوهرش حسن و حسين(ع) لذت مي برد.

بارها و بارها مردم محبت خاص رسول الله(ص)  را به حسنین(ع) ديده بودند محبتي که تنها محبت يک پدر به نوه هايش نبود بلکه ريشه در دستوري الهي داشت. چه گنهکاراني که با شفاعتشان درهمان دوران کودکي از عقاب عمل خويش رهايي يافتند.

 آن گنهکار را به خاطر مي آوري که از ديده ها پنهان شد تا اينکه روزي حسن و حسين(ع) را بر دوش خود نشاند و خدمت پيامبر(ص) رسيد و عرض کرد: «يا رسول الله اني مستجير بالله وبهما»، اي رسول خدا! من پناه آوردم به خدا و به ايندو. وپيامبر(ص) فرمود: شفاعتشان را در حق تو پذيرفتم. در مردم غوغايي به پا شده بود که پيامبر(ص) آن گناهکار را به شفاعت حسنين(ع) بخشيد.

يا آن شب عيد چطور؟ که همه کودکان مدينه لباس نو پوشيده بودند اما حسنین(ع) لباس نويي نداشتند. فاطمه(س) نمي دانست در جواب خواسته شان چه کند و آنها را به لباسي وعده داد که خياط در حال آماده سازي آن است. آن شب با اين وعده به خواب رفتند تا اينکه نيمه هاي شب جبرئيل و يا به قولي ديگر خازن بهشت دو جامه ي سپيد از بهشت هديه آورد. دو دست لباس زيبا و معطر. مگر لباسهاي دنيوي لياقت همچون صاحب لباسي را داشتند؟ هرگز! چرا که زينت شما، زينت تقواست و لباس شما لباس تقوا، «و لباس التقوي ذلک خير». که آن بهشتي است و ديگر لباسها زميني.

چه صداي لطيفي از خنده هاي حسنین(ع) به آسمان بلند بود، آن روز که بر دوش پيامبر(ص) سوار شده بودند. وه... که پيامبر(ص) چه ذوقي مي کرد، زينت بهشت بر دوشش نشسته بود. حسنین(ع) را تکان مي داد و مي فرمود: بهترين مرکب براي شماست و بهترين سوارها شمائيد و البته پدرتان از شما فاضلتر است.

يا آن روز که هنگام بازي کودکانه خود به مسجد وارد شدند. پيامبر(ص) مشغول نماز جماعت بود به سجده که رفت حسنین(ع) بر دوش او سوار شدند و تا از پشتش پايين نيامدند سر از سجده بر نداشت.

ابوهريره مي گفت پيامبر(ص) لعاب دهان حسنين(ع) را مي مکيد چنانکه خرما را بمکد و باز هم ابوهريره  مي گفت روزي پيامبر(ص) بر فراز منبر بود که صداي گريه دو ريحانه خويش، حسنين(ع) را شنيد. بي تابانه از فراز منبر پايين آمد و ايشانرا آرام ساخت و بازگشت. سپس فرمود: ازصداي گريه ايشان چنان بيتاب شدم که گويا عقل ازمن برطرف شد.

آری این همه کمال و منزلت حسن و حسین(علیهما سلام) نزد پیامبر(ص) و پروردگار است اما چه می شود کرد که مردمان روزگار بندگان دنیایند نه آفریدگار آن.