جمعه های بی آرامش
صبح روز جمعه بود که پس از نماز صبح برخلاف روزهای دیگر خواستم کمی استراحت کنم. پس از حدود دوهفته سحرخیزی اولین روزی بود که می توانستم به راحتی کمی بیشتر بخوابم.
خلاصه ساعت هشت و چند دقیقه بود که با صدای کارگرهای ساختمان پشتی مان که درحال ساخت ساختمان بودند از خواب پریدم ودیگر خوابم نبرد. گذشت تاظهر جمعه که با کمی آرامشِ صوتی تصمیم گرفتم به قول علما قیلوله ای بروم. هنوز چشمانم گرم نشده بود که باز صدای تراشیدن سنگ و جوشکاری و... بلند شد و خواب را بر من حرام کرد.
یاد شب هایی افتادم که به دلیل تخلیه آهن های ساختمان پشتی تا نیمه شب سروصدای زیادی بلند می شد وباز هم خواب نداشتم. ویا شب هایی که از صدای بلند آهنگ همسایه مجردمان که کمی گوش هایش سنگین است و البته اعصابش نامتعادل نباید آرامش داشته باشیم ومجبور شویم که مزاحم برادران پلیس110 بشویم. والبته برخورد تساهل وار آنها که خود مثال زدنی است!
وخلاصه به این فکر می کردم که کاش می شد شهرداری ساخت وساز و فعالیت هایی که آلودگی صوتی زیادی ایجاد می کنند در روزهای تعطیل و ساعات استراحت ممنوع اعلام کند.
وکاش می شد مجریان قانون نیز به جای عمل به قانون و جرایم درنظر گرفته در آن همه چیز را به قول خودمان«خُشکه»حساب نکنند و جرایم نقدی درنظر نگیرند تا افرادی که ایجاد مزاحمت می کنند حداقل کمی از قانون بترسند!
به یاد آن فرمایش حضرت علی (ع) افتادم که می فرمود:درآخرین لحظات زندگی پیامبر(ص)،ایشان آنقدر به همسایه ها سفارش می کردند که ما فکر کردیم برای همسایه ها هم می خواهند ارثی قرار دهند.