بسم الله الرحمن الرحیم

 

چند سالی است مشهد الرضا(ع) که می روم دلم زینبی می شود و به یاد جدایی حسین(ع) از زینب(س) می افتم.  

و چه زیباست این حدیث حضرت امام رضا(ع):إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع)...

«اگر براي چيزي گريه ­ات گرفت براي حسين بن علي عليه السلام گريه كن. چرا كه او را سر بريدند همان­گونه كه گوسفند را ذبح مي كنند و همراه او هجده نفر از اهل بيتش كه در زمين مانندي نداشتند، كشته شدند. و يقيناً آسمان­هاي هفت­گانه و زمين­ها براي كشته شدنش گريه كردند...«

دردهایی است در زندگی که فقط با گریه بر حسین(ع) التیام می یابد و گاهی بلایا و اتفاقات سخت و صعب وجانگداز زندگی یک دلیلش این است که بفهمی اهل بیت(ع) چه کشیدند! بالاخره اول قدم درراه معشوق این است که اندکی بفهمی معشوق چه کشیده یا می کشد تابتوانی اندکی از رنگ اورا بگیری. البته چقدر بد است که برخی غافلند از اینکه نقش یزید و شمر را درزندگی آدم بازی می کنند!

امروز هم در عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) درمصیبت جدایی حسین(ع) از زینب(س) به فکر مشهد افتاده بودم که ساعتی نگذشت که دوستی قدیمی از آنجا تماس گرفت و گفت امروز در زیارت به یادت هستم.

 

خلاصه روز23ذیقعده زیارت مخصوص امام رضا(ع)، امسال توفیقی حاصل شد و در مشهد مقدس بودم که باز به یاد دل کندن حضرت زینب(س) از امام حسین(ع) افتادم و مقابل حرم حضرت رضا(ع) اشعاری برکاغذ نوشتم و در ابتدای محرّم به عزیز دلم حاج سعید حدادیان دادم که در ذیل آورده می شود:

 

سالار زینب(س)

می روی میدان باقلب سوزان

قلبِ مجروح و زینبِ گریان

 

چشمان زینب(س) درراهت مانده

درد و اندوهش دریادت مانده

 

باورش نمی شود حسینش می رود

یادگار مادرش از بَرَش می رود

 

نگاه زینب(س) برقدت مانده

اَمّن یُجیبی در رَهَت خوانده

 

مضطرّی مانده در بیابان عقر

می رود از کنارش بدون زینب(س) سفر

 

تیغ عدو بر تن حسین(ع) می خورد

از قلب زینب(س) گویی رگ می برد

 

سنگ سیاهی بر روی ماهش

خون بر پیشانی با سوز و آهش

 

تیر حرمله بر قلبش نشسته

خون جبینش بر لبش نشسته

 

آسمان دود و خیمه ها دود است

چشمان سیاهش گویی بی سود است

 

بر روی گودال می افتد با سر

خنجر شمر دون با آه خواهر

 

از حسین (ع) می بُری سر

گویی اززینب(س) می بُری سربه سر

 

"وصلی الله علی الباکین علی الحسین(ع)"